روزهایی که ورزشگاه آزادی آبی است...
با شور و اشتیاق درباره تیم محبوبش استقلال صحبت میکند. همه دیوار خانهاش پر است از پرچمهای آبی و پوسترهای بازیکنان آبیپوشی که خیلی سال است کفشهایشان را آویختهاند! بازیکنانی که اما هنوز در دل ننه آبی جای دارند: اینها همهشان قهرمانان من هستند، هر وقت بروم تشویقشان کنم گل میزنند، هر وقت من نروم میبازند!
ننه آبی شنیدهایم استادیوم هم میری؟
آره. آزادی میرم، شیرودی میرم، تختی میرم، پارس میرم، مرغوبکار میرم. هرجا آبی بره، منم میرم. سال پیش قرار بود با قهرمانام، سعودی هم برم که عشقی گفت اجازه نمیدم بری. (عشقی اسمی است که ننه آبی با آن شوهرش را صدا میزند)
تو تماشاچیها هم میتونی بری؟
آره. تشویقم میکنن. تنها زنی هستم که میرم استادیوم. آزادی هیچکی رو راه نمیدن. در استادیوم همه منو میشناسن. در تهران همه فوتبالیا منو میشناسن. در محل همه منو میشناسن، برام دست تکون میدن.
خاطرات و عکسهایی به رنگ آبی
عکسهای ننه مشهدی چندینبار در نشریات ورزشی چاپ شده، با بازیکنهای استقلال، با مربیهای استقلال، با مدیرعاملهای استقلال. رو میکند به شوهرش و میگوید: عشقی، برو همون روزنامهها رو بردار بیار پسرم ببینه ننه آبی رو.
اصلا از اول داستان برایمان بگو، چه شد که آبی شدی و از استادیوم سر در آوردی؟
سالهای 56-55 بود. عشقی آن وقتها راننده اتوبوس بود. در راه بیرجند تصادف کرده بود. ما هم وضع مالی خوبی نداشتیم. برای همین دنبال کار بیمه بودم تا خرج دوا درمونشو بگیرم. واسه همین رفته بودم تهران اداره بیمه. کلی این ور اون ور زدم اما کار بیمه درست نشد. خیلی دلم شکست. همونجا رفتم یه گوشه و زدم زیر گریه. از خدا خواستم کارمو درست کنه، حال عشقی هم اصلا خوب نبود. خدا همونجا جواب منو داد. آقایی که بعدا فهمیدم اسمش کامرانی است آمد جلو گفت چرا گریه میکنی؟ کاری از دستم برمیاد انجام بدم. منم مشکلمو گفتم. اون هم گفت منو میبره باشگاه استقلال تا اونجا کار کنم و پول دربیارم. اون روز بود که پام به استقلال باز شد.
بازیهایی که نمیتوانی بروی استادیوم را چهطور میبینی؟ تلویزیون ندارید مثل اینکه.
چرا یک تلویزیون دارم. اونجاست (به جایی پشت سرم اشاره میکند، یک تلویزیون سیاه و سفید 14 اینچ) روزی که استقلال بازی داشته باشه با عشقی میشینیم پای این، کوچیک هست اما خب یک چیزهایی میبینم دیگه.
وقتهایی که استقلال بازی خیلی مهمی دارد، شما چهکار میکنید؟ البته اگر استادیوم نباشد.
اگر مشهد باشم دیگ شلهزرد میذارم برای قهرمانام. همش دعا میکنم برنده بشن. وقتایی که میبازن قلبم درد میگیره بس که جوش میزنم.
ننه هر وقت میری استادیوم چه میخونی؟ موقع تشویق چه میگی؟
میگم: خوشگلا گل میزنن، عزیزا گل میزنن، سالارا گل میزنن...
در رختکن که میری استقلالیها چهکار میکنن؟
میخونن برام که: مادر ما خوشآمدی، سرور ما خوشآمدی... نیکبخت به من میگفت ننه بگو خوشگلا گل میزنن.
در این چند سال کدام برد استقلال را بیشتر دوست داشتی؟
همهشون رو دوست داشتم...
نتیجهها یادت هست؟
آره... اما ببرن ببازن من دوستشون دارم. دوست دارم همیشه ببرن، بهویژهً از قرمزها!
کدام بُرد از پرسپولیس بهت چسبیده؟
همون که محمود فکری گل زد برای آبی. سال 83 یا 84 بود فکر کنم...
اسم همه بازیکنها را بلدی؟
آره اینها همه بچههای من هستن... اینها همه قهرمانهای من هستن. (پا میشود و به عکس روی دیوار اشاره میکند و یکی یکی بچهها را اسم میبرد) عکس رسول خطیبی رو هم اینجا زده بودم، نمیدونم چرا نیست.
بعد از آبی چه رنگی را دوست داری؟
من فقط آبیام!
غیر از استقلال کدام تیم را دوست داری؟
فقط استقلال. فقط آبی. تا به حال از خیلی جاها اومدن دنبال من. از ابومسلم میگفتن تورو خدا بیا واسه ما باش، همشهری خودت هستیم. خود علی پروین میآمد میگفت بیا با باشگاه پرسپولیس، خودم برات خونه میگیرم، حقوق میدم، میبرمت با تیم خارج. من هیچکدوم از اینارو از استقلال نمیگیرم اما فقط آبی بودم و آبی میمونم.
از قدیم تا حالا کدام بازیکنها را بیشتر دوست داری؟ ازشان امضاء هم داری؟
فرقی نمیکنه. همه رو یکجور دوست دارم. نه بابا، وقتی تهران هستم هرروز میبینمشون دیگه. نمیخواد برم ازشون امضا بگیرم که.
کدام مربیها را بیشتر دوست داری؟
مربیها؟! پورحیدری خوبه، فتحا...زاده هم خوب بود. قلعهنوعی هم که الان آمده خوبه، دوستش دارم. مخصوصاً آقای موسوی کامرانی رو دوستش دارم.
نظرات شما عزیزان:
|